سلام عزیزم خوبی کوچولوی من بلاخره انتظار تموم شد مامانی روز 3 خرداد یعنی روز مادر رفتم سنو اول یه خورده منو ترسوندی چون خودتو نشو.ن ندادی اما دو تا دکتر اومدن و هی سنو کردن تا اینکه پیدا شدی وای چقدر فسقلی بودی من این همه دارم میخورم پس چرا هنوز اندازه یه فندقی دکی گفت الان 6 هفته داری و باز باید دو هفته دیگه برم برای سنو تا اون موقع خوب رشد کنیا باشه ؟
مامانی ظهر که بابای اومد خونه هنوز سلام نکرده گفت کو عکس نی نی ام بعد از نهار عکستو نشونش دادم میگفتم این سرشه این قلبشه ولی هیچی نمیدونست ههههههههه اخه تو عکسه زیاد معلوم نیستی حالا عکسشم میزارم ببینی راست میگم
بابای عکستو که دید از پشت سرش یه جعبه خوشکل در اورد و گفت روزت مبارک مامان نی نی کوچولو وای چقدر خوشحال شدم فکر میکردم اصلا یادش نیست اخی برام یه گردنبد اورد بود با نگین فیروزه ای همون که قرار بود برم بگیرم ولی وقت نکردم
اینم از اولین هدیه روز مادر
اینم عکست عزیزم اون فندقه که سیاهه عزیز دل مامانه البته تو که سفیدی سنو اینطور نشون داده
نظرات شما عزیزان: